بازتاب ذهن من

درس زندگی

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ق.ظ

اخیرا یه شامورتی های جدیدی از زندگی می بینم که واقعا جای فکر کردن داره؛ چند دفعه اومدم بعضی از آدم ها رو نقد کردم و از کارشون ایراد گرفتم و به طرز عجیبی توو موقعیت مشابه خودم همون کار رو انجام دادم. و جالب اینکه بلافاصله بعد از وقوع جرم, یاد فرد مذکور میوفتادم/ می افتم. 

بعد آخ که از خودت چه خجالتی بکشی! دیگه داشتم از خودم ناامید می شدم که یاد این افتادم که انگار نیروهای خودآگاه طبیعت بعد از بیست سال تصمیم گرفتن منو تربیت کنن _یا شاید قبلا هم همینطور بوده و سنسور های من سیگنال هاشو نمی گرفته_ که این خیلی هم نشونه ی خوبیه. به قول یه دوست عزیزی, اولین قدم در حل یه معضل, پذیرفتنشه. و قاعدتا صفرمین قدم هم این میشه که بدونی اصلا معضلی وجود داره! حالا من توو قدم صفرمم؛ یعنی توو راهم...

و نکته ی دوم اینه که واقعا نمیشه آدم ها رو قضاوت کرد. واقعا نمیشه. چون ما دقیقا بیرون گود ایستادیم و میگیم لنگش کن! گاهی حس میکنم ما آدم ها, بد های پتانسیلی هستیم که فقط فرصت بروز بدیهامونو پیدا نکردیم. چه بسا توو شرایط, کارایی ازمون سر بزنه که به خواب هم نمی بینیم...همینه که نباید قضاوت کنیم.


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۵/۱۱/۰۷
  • ۱۰۲ نمایش
  • فاطمه ام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی