خلاصش کردم رفت...
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ب.ظ
امروز وبلاگ قبلیمو خلاص کردم و یه حس رهایی عجیبی اومد سراغم؛ با چاشنی دلتنگی. خب یکسال از عمرم رو توو اون وبلاگ ثبت کرده بودم و جدایی ازش کار سختی بود که ضرورت داشت. چون دست بعضی از آشناها بهش رسیده بود؛ امن نبود دیگه. (میدونید که حضور دتکتور میتونه روی نتیجه آزمایش تاثیر بذاره. آزمایشهای کوانتمی اینو میگن.)
مخصوصا یه دتکتور بدمصب که وقتی هم خودش نیس, توو خواب رهام نمی کنه. مگه حتما نباید به کسی فکر کنی که خوابشو ببینی؟!
چرا واسه من اینطور نیس؟
الان دیگه فقط اینجا مینویسم و به هیچ احدی نباید نشونی گنجمو بگم. هیچ آدمی تا این حد قابل اعتماد نیس؛ لااقل برای من.
- ۹۵/۱۱/۲۰
- ۱۲۹ نمایش